مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دل آمـده باز، قصـد قـربت کرده خـاکِ قـدم تـو را، زیـارت کرده »لَولاٰکَ لَمٰا خَلَقتُ الَافلاکیُ» وحق ما را به طُفیـلیِ تو خلـقـت کرده هر فیـض که از عالم معنا برسد با دست پُر از مهر تو قسمت کرده از ظهـر قیامت نهراسـد هر کس در سـایۀ لطـف تو اقـامـت کرده ملک و ملکوت تحت فرمان توأند جبریل به درگـاه تو خدمت کرده صد بـار، دل یوسـف کـنعانی را ترکیـب مـلاحت تو غارت کرده خورشید همین که بشنود نامت را کُرنش نکنـد اگر، جسارت کرده جـبریل که تا مـقام توحـید رسـید در مسجـد چـشم تو عبادت کرده عمریست که طوبی به ثناخوانی تو در بـاغچـۀ خانهات عـادت کرده از عاطفهات، وضو گرفته باران آب از نمِ صورتت طهارت کرده باران، به هـوای سحرِ چشمـانت شبنـم شده احساس طراوت کرده خوشبو شده یاس رازقی از وقتی در محضرتان، عرض ارادت کرده حتی، عسـل از بردن نامِ عـسلت در ذائقـه، احساس حلاوت کرده هرکس که زیاد میفرستد «صلوات« در حــقِّ خـداونـد، مـحبـت کرده حق داشت، محمدی شود سلمانت عمری، سر کویتان، اقامت کرده سلمان تو در عشق، سلیمان را هم بر سـفـرۀ عـاشقی ضیافت کرده بر شأنِ رفـیعُ و شوکـتت یا مولا ای لال شود، هر که جسارت کرده فردا، به شفاعتِ جهان، برخـیزد شعری که دو بیت از تو حکایت کرده |